زندگی به هیجان نیاز دارد
انسان، مجموعهای گسترده و وسیع از هزاران خصیصه و حالت است. ما انسانها در هر لحظه از زندگیمان با موقعیتها و شرایط گوناگون و متغیری مواجه میشویم و احساسات و انگیزهها و در کل مجموعه عکسالعملهای ما، در مواجه با این موقعیتهاست که زندگی ما را شکل میدهد.
یکی از این حالتها که در هر یک از ما به نوعی وجود دارد، هیجان است. هیچ تا به حال به وجود این حالت در خودتان فکر کردهاید؟ اینکه هیجان واقعاً چیست؟ آیا هیجان همیشه و در همة حالتها، یک احساس خوب و مفید است یا اینکه ضررهایی هم دارد؟
واکنش کلی و کوتاه به یک واقعیت غیرمنتظره همراه با یک حالت عاطفی خوشایند یا ناخوشایند هیجان نامیده میشود. این حس دارای ابعادی چون ذهنی، جسمی، زیستی و … است. در علم روانشناسی، هیجانها جایگاه بسیار حساس و بنیادی دارند، زیرا رابطة آنها با نیازها و انگیزشها بسیار نزدیک است و میتوانند ریشة بسیاری از اختلالهای روانی یا روانتنی را تشکیل دهند. هیجانها حتی میتوانند سلامت انسان را تضمین کنند. به عنوان مثال، ترس موجب میشود که انسان خود را از خطر محفوظ بدارد و خشم موجب میشود که به دشمن حمله کند.
هیجان، زندگی را روح میبخشد، ما را با سایر افراد مرتبط میسازد و به زندگی اجتماعی ما نور میتاباند، پایه کارهای هنری است، به ما نیروی زیادتری میبخشد و موجب میشود در مواردی از حد اعلای قدرت بدنی استفاده کنیم، ما را وادار میسازند که خود را برای مقبول افتادن آراسته سازیم و خاصیت داروی مقوی دارد.
هیجان بیش از حد و کنترل نشده، ممکن است شخص را به عمل ناشایست بکشاند، قوای عقلی را تحتالشعاع قرار دهد، شخص را به راههای نامطلوب و گمراه کننده سوق دهد، موجبات اتلاف وقت را فراهم سازد یا حتی خطرات جانی به دنبال داشته باشد.
بچه ها بهطور ذاتی عاشق هیجان هستند، اما امروزه با وجود آپارتمانهای کوچک، روحیه غیرمنعطف پدر و مادر و معلمها چگونه میتوان هیجان را در آنها مدیریت کرد؟ کلاسهای درس میتوانند بهترین مکان برای حرف زدن، راه رفتن، نقاشیکشیدن، میوه و سبزی خوردن یا کاشتن، ورزش کردن و موسیقی گوش کردن باشند. اگر کلاسها نتوانند هر روز به شور و شوق هیجانات بچه ها پاسخ دهند، مطمئن باشید که بعد از مدتی آنها به موجوداتی فاقد خلاقیت و روباتهای زنده مبدل میشوند که بسیاری از انگیزه های رسیدن به یک زندگی خوب را از دست داده اند.
در واقع در یک کلاس پویا، کلاسی است که در آن کودکان آزاد باشند و هر کاری با پویایی و انرژی و نشاط انجام شود. بسیاری از پدر و مادرها از بچه ها شکوه و گلایه میکنند که نامنظم هستند و وسایلشان را پخش و پلا میکنند. به نظر شما چرا بچه ها از جمع کردن وسایلشان طفره میروند؟ چرا وسایل مدرسه شان را گم میکنند؟ به خاطر اینکه آنها به زندگی منفعل یعنی آنچه ما به آنها یاد داده ایم، عادت کرده اند. بچه ها وقتی پدر و مادر و معلمهای خود را منفعل میبینند، دیگر احساس شوقی برای انجام کارهایشان ندارند.
مهم نیست بچه ها تلویزیون تماشا میکنند یا به موسیقی روز گوش میدهند. مهم این است که از گوش کردن یا دیدن برنامه ها احساس خوبی داشته باشند و به تعبیر بهتر لذت ببرند. متاسفانه این روزها بسیاری از خانواده ها در گیر مسائل اقتصادی خانوار هستند، یعنی مجبورند از صبح تا شب برای کسب درآمد و رفع نیازها تلاش بیشتری کنند. این تلاشهای مضاعف باعث ربات شدن آدمها شده است. ربات شدن یعنی کارکردن برای پول درآوردن و فراموش کردن استفاده و بهره بردن از زندگی. این الگویی که به کودکان خود نیز منتقل می کنند.
بسیاری از بزرگسالان وقتی بچه ها بزرگتر میشوند، از اینکه آنها نمیتوانند به آرزوهایشان برسند و یا در زندگی موفق نیستند، ناراحت میشوند، اما نمیدانند که خودشان و نظام آموزشی، مهمترین تقویت کنندگان این نارساییها هستند. از یاد نبریم که بچه ها میتوانند آنچه که میخواهند، بشوند و به رویاهایشان برسند. اصلاً هر انسانی میتواند به رویاهایش دست یابد؛ اگر در ذهن خود تصویر روشنی از خود قدرتمند و قوی داشته باشد. بنابراین تقویت حس هیجان و ایجاد محیطی برای بروز آن از مهمترین کارهایی است که والدین و معلمها باید انجام دهند. انسانها بدون داشتن حالات هیجانی نمیتوانند از زندگی لذت ببرند و در کارهای خود به موفقیت دست یابند.