روح خلاق
در بسیاری از مواقع بچه ها علاقه مندند که به ماهیت اشیا و کنه هستی پی ببرند. آنان با روش های ساده ای این کار را می کنند. مثلا به آسمان خیره می شوند، از رنگین کمان سوال می پرسند و اشیای اطراف خود را نام گذاری می کنند. آنان زندگی و دنیای اطراف را با عینک خود می بینند و تفسیر می کنند. بچه ها وقتی به پیچک های سبز نگاه می کنند که از روی دیوار بالا رفته، شگفت زده می شوند و آن را همچون یک موشک کاغذی سبز می بینند که دور خود می پیچد و به آسمان می رسد. اما این کودکان وقتی به تدریج وارد دنیای بزرگسالی می شوند، دچار قید و بندهای جامعه و فرهنگ رسمی می شوند. در آن دوران این جامعه است که به آنان می گوید از کجا، به کجا و چگونه راه بروند. در چنین فضایی راه نفس کشیدن آنان بسته می شود و شتاب برای دفن حقیقت خود واقعی و اصیل پدید می آید. کودکان با تولد زیر آوار تکرار و تکرار له می شوند و دیگر توانی برای نفس کشیدن ندارند.
روح خلاق یعنی تفسیر عاشقانه ی زندگی و حرکت به سوی مکان ها و فضاهایی که در ما انگیزه های بیشتری برای زندگی ایجاد می کند.
کودکان را نباید دست کم گرفت و باید در نظر داشت که نیازها و خواسته های آنان فراتر از برنامه هایی است که ما برای آنان در نظر می گیریم. معلم ها اگر به نقش خود، آگاه باشند، باید کودکان را به جایی ببرند که جز شگفتی و شعر و شور چیز دیگری وجود ندارد. آموزش و پرورش باید بستری برای رهایی ذهنی، تغییر بینش و تقویت خیال پردازی و تخیل کودکان فراهم کند. انسان موجودی پیچیده و پر رمز و راز است اما نباید این را از یاد برد که همین انسان به طور خودجوش عاشق زندگی می کند. ما باید احساس زندگی و لمس زیبایی ها را به بچه ها آموزش دهیم. این کار مهم تر از کار کردن با رایانه است. بچه ها اگر زیبایی را احساس کنند، در سخت ترین شرایط هم می توانند خوب زندگی کردن را تجربه کنند. معلم ها هم باید هر روز شانس جدیدی به بچه ها برای حضور فراگیر و خودشکوفا بدهند. این درست مثل دادن تخم مرغ های شانسی به دست دانش آموزان یک کلاس است که داخل هر یک از آنان هدیه ای متفاوت برای آنان وجود دارد. هدایایی که وقتی دیده می شوند، لبخند را بر لبان آنان جاری می سازد. دانش آموزان در هر دوره ای الماس های همان عصر هستند. الماس هایی که می درخشند و اطراف را روشن می کنند. منتها این الماس ها در یک دالان بسته در حرکتند و این وظیفه ماست که آنان را احیا کنیم.